می خورد غبطه به چشمان قشنگت خورشید می زند نقره ایِ نورِ رُخَت طعنه به ماه گرچه جز صحبت رسوایی من نیست ولی همچنان چشم براه توام ای پاره ی ماه . . ای کاش که یک دانه تسبیح تو بودم تا دست کشی بر سر سودا زده من . . چشم آلوده کجا ؟ دیدن دلدار کجا ؟ دل سرگشته کجا ؟ وصف رخ یار کجا ؟ قصه عشق من و زلف تو دیدن دارد نرگس مست کجا ؟ همدمی خار کجا ؟ سر عاشق شدنم لطف طبیبانه توست ورنه عشق تو کجا ؟ این دل بیمار کجا ؟ هر که را تو بپسندی شود خادم تو خدمت عشق کجا ؟ نوکر سربار کجا ؟ کاش در نافله ات نام مرا هم ببری که دعای تو کجا ؟ عهد گنهکار کجا ؟